مهراوه جونمهراوه جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراوه دختر نازم

دختر شیرینم

سلام عسل مامان. فدات بشم این چند روز برات نگفتم  از حال و احوالاتمون...  اخه پنج شنبه گذشته رفتیم شهرستان و جمعه برگشتیم....از جمعه هم کمی دپرس بودم... اخه هوایی شدم  ولی زود میگذره و دوباره عید و......  مسافرتمون خیلی خوب بود . اولش من موافق نبودم اخه  تهران هوا خیلی سرد بود و ترسیدم گل دخترم مریض بشه ولی الحمدلله هوا بهاری و عالی شد  و خیلیم بهمون خوش گذشت  اونجا شما حسابی شیرین کاری کردی برا همینم هنوز نیومده همه میگفتن دلتنگت میشن  و بهت عادت کردن فرشته ی کوچولوم  . دیگه این که بابایی زحمت کشیدن و برا دخمل ناز نازشون ٢ تا النگو خوشگل خریدن  و خرید عید عسل خانومم مونده که به زودی&nb...
29 بهمن 1392

نیمه بهمن ماه 92 یه روز زیبای برفییییی

.سلام عشقم  بابایی رفت سر کار و منم از خواب شما استفاده کردم اومدم وبت تا برات بگم از این روزا  . امروز ١٥ بهمنماه یه روز قشنگ و پرنعمت خدای مهربونه.....متاسفانه امسال هیچ بارندگی  قابل توجهی تا به حال نداشتیم که امروز الحمدلله رب العالمین یه روز زیبای برفیه.... بابایی که رفت بیرون رو دیدم  کوچه...درختا...ماشینا سفید پوش شدن.... امروز تهران لباس عروس پوشیده  یه لباس درست و حسابی.....خدای مهربون بازم رحم کرد بهمون و فرستاد نعمتشو سر این بنده های خطاکارش....خدایا هزاران بار شکرت........................................................................................... و اما گلم این روزا مهمون داشتیم قبلا بر...
15 بهمن 1392

تولد یکسالگی ماه دخترم

سلام نازگل مامان ...اومدم عکسای تولدتو بذارم البته با تاخیر....  که دلیلشم خودتی عزیزم.....ما رو نمیذاری نزدیک کامپیوتر بشیم ......قبلش باید بهت بگم ناز دخترم متاسفانه خونواده من و بابایی نتونستن برا تولدت بیان و ما امسال یه جشن کوچولوی ٥ نفری گرفتیم که ان شاالله  اگه زنده باشیم حتما برات جبران میکنیم  ولی عوضش تولدت خیلی خوش گذشت ....شما  بعد شام خسته...خواب الود و بی حوصله بودی و همکاری نکردی با ما ......دیگه تازه خبر اینکه خاله ریحانه و عمه زهرا امروز میان پیشمون ولی با تاخیر ....و اینکه جنسیت نی نی عموجون هم مشخص شد .....دوباره یه دونه دختر عمو به جمعمون اضافه میشه ان شاالله سالم و  تپل مپل بیاد پیشمون. حا...
15 بهمن 1392

دختر زمستونیه من....

دختر زمستونی من.....زمستونو از همون اول که فصلا رو شناختم دوست داشتم و خدا هم لطفشو در حقم تموم کرد و تو رو  تو زمستون به من هدیه کرد و با خودت بوی امید و بهار رو  برام اوردی دختر معصومم   دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی و چین چینی دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکهای ریز و درشت دختر داشتن یعنی یه میز توالت پر از کشها و گل سرهای رنگی رنگی دختر داشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادر و دختر دختر داشتن یعنی لاکهای رنگی دختر داشتن یعنی رنگهای شاد شاد شاد دختر داشتن یعنی خریدهای خیلی زیاد و قشنگ دختر داشتن یعنی جلوی همه مغازه ها ایستادن دختر داشتن یعنی رقص و خنده های از ته دل ...
6 بهمن 1392

بدو ...بدو.....

سلام گل نازم  امروز اومدم عکسای نازتو بذارم....گفتم قبلش بگم از این چند روز گذشته....دیشب چد تا از عکسای نازتو گزاشتم که قبل ذخیرش بابایی زحمت کشیدن....البته ندونسته پروندنشون ....که البته فدای سر جفتتون ....دوباره میذارم.... مامانی دیروز با عمو اینا هماهنگ کردیم ببریم گوشای نازتو سوراخ کنیم اخه دل من و بابایی نمیومد ..... ولی از شما چه پنهون  اقای دکتر اولش با دیدن شما کلی ذوق کرد و بعد از در اوردن کلاه و دیدن گوشات  گفت اخه این گوشا خیلی کوشمولویه.....جا یی برا سوراخ نداره   و ما دست از پا درازتر برگشتیم   اینقد دلم میخاد زود زود برات گوشواره بندازم   دیگه خبر تازه اینکه.....یه دفعه ای راه افتادی برا خود...
6 بهمن 1392
1